یادداشت | مواجهه با "پیری" به سبک امام رضا
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، نوجوان که بودم قصهای را در مجلهای خواندم که در آن پسری به پیرزنی کمک کرد و او سوار قاطرش کرد که تا ده بعدی برساند. پیرزن هنگام تشکر کردن از پسرک گفت: «الهی پیرشی». از آن روز تا سالها بعد همیشه این سؤال در ذهنم بود که چرا پیرزن به پسرک این جمله را گفت؛ چون با خودم میگفتم که پیرشدن که چیز خوبی نیست که برای کسی آرزو کنیم. آدم خوب است همیشه جوان باشد. چند سالی گذشت تا فهمیدم منظورش چه بوده. اعتراف میکنم که هنوز هم از پیری خوشم نمیآید و فکر میکنم طبیعی است؛ هر چند وقتی عاقلانهتر فکر میکنم میبینم که پیری چندان هم بد نیست و مزایای خاص خودش را دارد. بگذریم.
اگر خوانندهی این سطرها جوان باشد، شاید تصمیم بگیرد ادامه ندهد؛ چون فکر میکند به او ربطی ندارد؛ ولی ازآنجاییکه در بهترین حالت او هم به پیری میرسد و ممکن است آنوقت حوصله نداشته باشد که چیزی دربارهی پیری بخواند یا نتواند این نوشته را پیدا کند، پیشنهاد میکنم کمی حوصله کند و از پیری بیشتر بداند و از آن مهمتر نحوهی مواجههی امام رضا ع با آن را ببیند.
پیریشناسی در روانشناسی
امروزه پیریشناسی (Gerontology) موضوع عمدهای در روانشناسی است که اهمیت زیادی یافته است پژوهشهای متعددی در زمینهی آن میشود. یکی از علتهای اهمیتش این است که عدهی زیادی از مردم آمادگی مواجه شدن با تجربهی سالمندی را ندارند؛ درحالیکه پیری همهی افراد را با چالشها و مشکلاتی روبرو میکند.
از یک نگاه مشکلات پیری را میتواند در بخش دستهبندی کرد: اول مشکلات جسمی که نتیجهی افت ناگزیری است که با بالا رفتن سن در بدن ایجاد میشود، دوم مشکلات روانشناختی است که از نیاز افراد سالمند به غلبه کردن بر داغ ننگ پیری، حفظ عزتنفس، تسلط و احساس شایستگی خود ناشی میشود. اگر کسی آمادگی و مهارت مواجههی مثبت و سازگارانه با این مشکلات را نداشته باشد، دوران پیری برایش دورانی پرمشقت و ناامیدکننده خواهد بود و برعکس داشتن مهارت مواجهه با این وضعیت اجتنابناپذیر میتواند دورانی سازنده و مطلوب را برای او به ارمغان بیاورد.
«پیری» در رسالهی طبی ذهبیه
در رسالهی ذهبیه کتاب طبی منسوب به قلم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) که برای مأمون نوشته است، وقتی دوران چهارم عمر آدمی را پیری معرفی میکند که از ۶۰ سالگی آغاز میشود و در توصیف آن میفرماید:
سپس وارد حالت یا دوره چهارم میشود. در این دوران ادارهی امور بدن انسان با «بلغم» است؛ و این مرحله، حالتی است که دیگر تا آخر عمر تغییر نمییابد که همان پیری است. او در این مرحله، به عرصهی فرتوتی گام نهاده و جوانی را از کف داده و چیزها و کسانی را که با آن مربوط بوده نمیشناسد تا آنجا که در محفل دوستان به خواب میرود؛ اما هنگامیکه به بستر میرود، خوابش نمیبرد. او گذشتههای دورش را بهآسانی به یاد میآورد؛ اما حوادث روزانه را فراموش میکند، مدام با خود سخن میگوید، مایعات جسم و هیبت او کم میشود، قدرت رویش ناخن و موی او کاسته میگردد و او پیوسته در سراشیبی سستی و پژمردگی است و بدنش در آخرین روزهای زندگی بهصورت نخستین دوران حیات خود بازمیگردد. تحت عنوان دوران" معکوس زندگی" است. او تا هر روزی که زنده بماند، سلطان بلغم با چیرگی تمام او را برقآسا بهسوی انهدام خواهد برد؛ زیرا بلغم، سرد است و جامد.
سخن حکیم رودکی در توصیف پیری
در ادبیات فارسی نیز اشعار فراوانی با مضمون پیری سروده شده است که شاید مشهورترین آنها قصیدهی فاخر رودکی شاعر بزرگ و نامدار ماست. او دوران پیریاش را که با نابینایی هم همراه بوده اینچنین توصیف میکند:
مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود نبود دندان، لا بل چراغ تابان بود
سپید سیم زده بود و در و مرجان بود ستارهی سحری بود و قطره باران بود
یکی نماند کنون زان همه، بسود و بریخت چه نحس بود! همانا که نحس کیوان بود
نه نحس کیوان بود و نه روزگار دراز چو بود؟ منت بگویم: قضای یزدان بود
جهان همیشه چنین است، گِرد گردان است همیشه تا بود آیین گرد، گردان بود
همی چه دانی؟ ای ماهروی مشکین موی که حال بنده از این پیش بر چه سامان بود؟!
به زلف چوگان نازش همی کنی تو بدو ندیدی آن گه او را که زلف چوگان بود
شد آن زمانه که رویش بسان دیبا بود شد آن زمانه که مویش بهسان قطران بود
چنانکه خوبی مهمان و دوست بود عزیز بشد که باز نیامد، عزیز مهمان بود
بسا نگار که حیران بدی بدو در چشم به روی او در چشمم همیشه حیران بود
شد آن زمانه که او شاد بود و خرم بود نشاط او به فزون بود و غم به نقصان بود
بسا کنیزک نیکو که میل داشت بدو به شب ز یاری او نزد جمله پنهان بود
...
فرار کنیز اهدایی مأمون از پیری امام رضا (ع)
احمد بن زیاد همدانی از ابراهیم بن محمد حسنی روایت کرده است که مأمون عباسی کنیزی را بهعنوان هدیه خدمت نزد حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام فرستاد. وقتی کنیز را نزد امام (ع) آوردند و موهای سفید حضرت را دید، اظهار ناخشنودی کرد، امام (ع) وقتی ناخوشنودی او دید، شعری برای مأمون نوشت و کنیز را به همراه متن شعر برای او پس فرستاد. ترجمهی آن ابیات این است:
1. پیری و سپیدی مویم به من خبر مرگ من را میدهد
و انسان زیرک هشیار هنگام پیری، نصیحت میپذیرد.
2. آری ایام جوانی سپری شد و به آخر رسید
و دیگر بازگشت آن را نخواهم دید.
3. من در فراق جوانیام میگریم و ناله سر میدهم
و همیشه او را صدا میکنم شاید بپذیرد و بازگردد.
۴؛ اما آنچه از دست دادم ام دیگر باز نمیگردد
و این نفس فریبکار من است که آرزوی بازگشت او را در من زنده میکند.
۵. زنان زیبا و خوشاندام از موی سفید من میهراسند
هر کس که در این دنیا دیر بماند، پیر خواهد گشت.
۶. زیبارویان سیمینتن را مینگرم که از من میگریزند
و اکنون تنها جدایی آنها نصیب من است
7. پس اگر روزگاری جوانی که اکنون گذشته است محبوب من بود
اکنون پیری است که محبوب من است.
8. من با پارسایی با همین پیری همنشینی میکنم
تا زمانی که مرگ بین من و او جدایی بیفکند.
مواجههی با پیری به سبک امام رضا (ع)
در ابیات بالا از حضرت علی بن موسی الرضا (ع) چند نکته از شیوهی مواجههی آن حضرت با پیری به دست میآید:
۱. پذیرش واقعیت و تن دادن به آن
این موضوع ازآنجهت اهمیت دارد که شکل و قیافه و سر و وضع و حرکات و سکنات بعضی پیرمردها و پیرزنها طوری است که گویی میخواهند پیرشدن خود را انکار کنند و گاهی در سبکسری و جلفی روی به مقامی میرسند که بعضی جوانها جلوی آنها لنگ میاندازند. شاید این سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود: «بدترین پیران شما کسانی هستند که به شیوهی جوانان رفتار کنند» ناظر به همین نکته باشد.
۲. اندوهناک بودن در فراق جوانی
بههرحال حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام با تمام مقامات والای قدسی که به واسطهی امامت دارند، مانند ما بشر هستند و کیست که در از دست گنج شایگانی مثل جوانی غصهدار نشود؛ به همین خاطر میبینیم که حضرت میگوید: من در فراق جوانیام میگریم و ناله سر میدهم/ و همیشه او را صدا میکنم شاید بپذیرد و بازگردد
۳. راضی بودن به قضای الهی و استفاده از آن
حضرت میفرماید که همانطور که روزگار جوانی محبوب من بود، اکنون نیز پیری محبوب من است. با شنیدن این سخن از امام رضا علیهالسلام از خودم میپرسم چرا پیری برای ایشان باید دوستداشتنی باشد؛ پاسخهایی که به نظرم میرسد این است که شاید به خاطر این است که هر چه از دوست رسد نیکوست؛ پیری هم تقدیر و قضای پروردگار است که باید به آن رضایت داد؛ مخصوصاً اگر علی بن موسی الرضا (ع) باشی. شاید هم به خاطر مزایای پیری باشد؛ چه مزایایی؟ اینکه دانش و تجربهی تو بیشتر میشود؛ همانطور که حضرت علی علیهالسلام فرموده است: تدبیر پیر را از دلیری جوان دوستتر میدارم. شاید هم برای اینکه اگر انسان مسیر زندگیاش را درست طی کرده باشد؛ معمولاً در پیری دلبستگیاش به دنیا و جلوههایش کمتر است بس که برایش تکراری شدهاند و لذا از جهاتی کنترل نفس و خویشتنداری برایش آسانتر میشود؛ بهویژه که دیگر حقهها و فریبهای شیطان و نفس را هم بیشتر میشناسد (البته از جهاتی دیگر شاید قدرت مقابلهاش با آنها کمتر شده باشد)؛ مزایای دیگر مثل اینکه بسیاری از دغدغهها و مشکلات مهم را پشت سر گذاشتهای؛ دغدغهای مثل همسرگزینی، ازدواج، فرزندآوری، تربیت فرزند و برای ما آدمهای عادی تحصیل و اشتغال و...
۴. پارسایی در پیری
امام رضا (ع) میفرماید که پیری را با پارسایی همراه میکند. شاید خواننده یاد این بیت بیفتد که
در جوانی پاک بودن شیوهی پیغمبری است ور نه هر گبری به پیری میشود پرهیزکار
و فکر کند که هر انسانی در پیری پارسا میشود حتی اگر در جوانی ناپرهیزگار بوده؛ ولی واقعیت این است که پیران ناپارسا هم کم نیستند؛ چراکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آدمیزاده پیر میشود و دو چیز در وجود او جوان میگردد: آرزو [ی دراز] و مال دوستی.
و همینها خود سرچشمهی بسیاری از گناهان دیگر در برخی پیران میشوند؛ همین الآن کم نیستند پیران بداخلاق، پیران حسود، پیران طمعکار، پیران شهوتران و...؛ اینجاست که تقوا اهمیت پیدا میکند.
نتیجه آنکه با داشتن نگاهی مانند نگاه زیبای حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به پیری میتوان دوران پیری سازندهای داشت که هر چند با مشکلاتی مخصوصاً از نظر جسمی و گاهی اجتماعی همراه است؛ مرحلهٔ مهم و مفیدی از سیر رشد و تکاملی انسان باشد./۸۴۱/ی ۷۰۲/س
حجت الاسلام محمدرضا آتشین صدف
منابع
۱. کلینکه، کریس، مجموعة کامل مهارتهای زندگی، ترجمه شهرام محمدخانی، تهران، رسانة تخصصی، چاپ دهم،۱۳۹۲ ص ۳۲۸.
۲. همان، ص ۳۲۹.
۳. دریایی، محمد، نامه زرین سلامت (ترجمه الرسالة الذهبیه نگاشتهی حضرت علی بن موسی- علیهالسلام، مشهد مقدس، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ اول، 1389 ه.ش. ص ۸۱-۸۲.
۴. وبگاه گنجور (با حذف چند بیت جهت طولانی نشدن بیشازحد).
۵. ابنبابویه، محمد بن علی، ترجمه و متن عیون أخبار الرضا علیهالسلام، ج 2، مترجم: حمید رضا مستفید و علی اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، 1373، ص 414- 415.
۶. دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب إلی الصواب، ج 1، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412 ق. ص 41.
۷. نهج البلاغه، حکمت ۶۸.
۸. فیض کاشانی، محسن، محجه البیضاء، ج 6، چاپ چهارم، قم، جماعه المدرسین بقم، موسسه النشر الاسلامی، 1417 ق، ص 50.